کربلا
کار عشق از کربلا بالا گرفت
کار عشق از کربلا بالا گرفت
عشق آنجا دامن مولا گرفت
گفت اي مولا مرا بر ميگزين
زين طريقت تيغ حيدر ميگزين
من هزاران سال نوري گشتهام
تا به دشت کربلا پا هشتهام
عارفان و عاميانم طالبند
عاشقان از من به دنيا غالبند
من همان نورم که در طور آمدم
روز خيبر شاد و منصور آمدم
با علي و با محمد بودهام
مَحرم اسرار احمد بودهام
جملگي دنبال من بودند و حال
من به دنبال توام اي بي مثال
برگزيدستي مرا زآغاز و باز
با زبان من بکن راز و نياز
کعبه را در کربلا بنياد کن
اهل معني را به معني شاد کن
گفت مولا در مني اي خوب من
اي زخوبان جهان محبوب من
گر نبودي در من اي عشق عزيز
کي من و کفار را بودي تميز؟
در من اي عشق گرامي جوش زن
آتشي در خرمن خاموش زن
من تو را مشتاقم اي معجون درد
با تو ميخواهم به ميدان هم نبرد
عشق اي آن کس که بودي از نخست
احمد و ياران او دنبال توست
زينبم را بعد من ياري تو راست
کودکانم را مدد گاري تو راست
آتش اندر خطبة زينب گذار
ز آتش نطقش ز کافر جان بر آر
پرچم عباس بيدستم بگير
بعد از آن ميده به مردان دلير
حيف باشد پرچمش روي زمين
هست اين پرچم بلند از نام دين
گرچه ميگويند ما کافر شديم
زير اين پرچم همه پرپر شديم
کربلاي ما کتاب عبرت است
اين شهادت در حساب عبرت است
از ازل ما را بلا تقدير بود
عشق را در کربلا تفسير بود
عشق ميآمد حسين او را زپي
يا که عشق آمد به استقبال وي
شايد اين هر دو يکي بودند و ما
ديده بوديم اين دو را از هم جدا
من گمانم عاشق او بود عشق
گر چه دانم منطق او بود عشق
شايد اين عشق است يادگار او
تا کند افشا همه اسرار او
هر چه باشد ما نميدانيم چيست؟
يا حسين عشق است يا هر دو يکي است
يا حسين اي کربلا ايجاد کن!
عشق را در جان ما بنياد کن
خود پرستي از خدامان دور کرد
چشممان را هرزهگردي کور کرد
جمله ميگوييم سهم ما چه شد؟
قسمت ما از غنيمتها چه شد؟
جنگ با احساس مردم ميکنيم
راه مردي را عجب گم ميکنيم